نویسنده: جلال متینی
در این یادداشت کوتاه، نویسنده به فرآیند افزودن پسوند «اسلامی» به امور مختلف در سالهای بعد از پیروزی انقلاب 1357 اعتراض میکند و عبارتهایی مانند «سوسیس آلمانی اسلامی»، «کالباس اسلامی»، «آبجوی اسلامی» و «فروشگاه اسلامی» را به باد انتقاد میگیرد. به عقیده نویسنده، این روند افزایشی نه تنها در داخل ایران، بلکه اندک اندک توسط برخی محققین خارجی نیز رواج پیدا کرده است.
برای مثال نویسنده از نمایشگاهی با عنوان «گنجینههای [هنر] اسلام» یاد میکند که در سال 1985 در ژنو افتتاح شد. متینی مینویسد «در این نمایشگاه که متجاوز از سیصد و پنجاه اثر هنری – به جز سکهها – در معرض تماشای هنر دوستان قرار داده شده است، در حدود دویست اثر آن، کار هنرمندان ایران در قرنهای پیشین است که در محدوده فعلی ایران می زیسته اند، و متجاوز از یکصد اثر دیگر ِآن کار هنرآفرینانی است که اگر موطن آنان امروز جزء خاک ایران نیست، ولی وطن آنان در زمان خلق این آثار هنری سخت در تحت تاثیر فرهنگ و هنر ایران بوده است ...» (ص 4). با همه این اوصاف متینی تعجب و گلایه میکند که چطور با وجود این حجم گسترده از آثار «ایرانی» (و نه «اسلامی») پسوند «اسلام» برای عنوان نمایشگاه انتخاب شده است. وی همچنین داستانهایی از سودجویی برخی مغازهداران در اوایل انقلاب میگوید که با عبارتهایی مانند «کالباس اسلامی رسید» مردم را به شدت هیجان زده کرده و آنها را به خرید محصولات خود تشویق میکردند.
نویسنده: جلال متینی
برخی ادعا میکنند که کتاب «خلقیات ما ایرانیان» نوشته محمدعلی جمالزاده در زمان پهلوی دوم اجازه انتشار نیافت. اما حقیقت آن است که این کتاب در ایران و در همان زمان دو بار منتشر شد. یکبار در سال 1343 به صورت مجموعهای از مقالات در مجله «مسائل ایران» و بار دیگر به صورت یک کتاب مستقل به سرمایه کتابفروشی فروغی در سال 1345. شروع این کار ظاهرا به این شکل بوده که در بهمن 1342 مجله از صاحبنظران دعوت میکند یک آینه تمامنما از خلقیات ایرانی طرح کنند. جمالزاده به این دعوت پاسخ مبسوطی میدهد.
جلال متینی مینویسد «به نظر میرسد کسی یا کسانی پس از چاپ کتاب در سال 1345 در تهران، مطالبی علیه آن با مقامهای بلندپایه دولتی و از جمله نخست وزیر وقت امیرعباس هویدا در میان مینهند... نخست وزیر از یکی از وزیران خود میخواهد کتاب «خلقیات ما ایرانیان» را که منتشر شده بود بخواند، و نظر و رای خود را به او اطلاع بدهد.» (ص 273) از قضا وزیر مربوطه هم نکته منفی از این کتاب گزارش نمیدهد. اما گویا کار به همین جا خاتمه نمییابد و «مقامهای دیگر مأمور بررسی کتاب میشوند و در نتیجه داوری اینان کتاب را پس از اینکه یک سال یا یک سال و نیم در کتابفروشیها بفروش میرسیده است جمع آوری میکنند». جمالزاده در مقدمه نسخهای که بعد از انقلاب در آمریکا چاپ شد مینویسد: «شخصی که کارمند اداره نگارش وزارت فرهنگ و هنر بوده در 25 مرداد 1345 نامهای از تهران به او در ژنو مینویسد و به کتاب خلقیات ما ایرانیان سخت می تازد» (ص 271). اما در این کتاب چه مطالبی بوده که خوشایند حکومت نیامده است؟
به نظر می رسد این کتاب هم نمون ای از تلاش روشنفکران ایرانی برای بررسی علل عقب افتادگی ایرانیان نسبت به دنیای پیشرفته آن زمان است. کتاب با ابیاتی از شاعران ایرانی درباره لزوم یافتن ایرادات خود و رفع آنها آغاز می شود «هر کسی گر عیب خود دیدی به پیش / کِی بُدی فارغ وی از اصلاح خویش (مولوی)». جمالزاده مینویسد «علت العلل اینکه ما ایرانیان با آن همه گذشتههای تاریخی نتوانستهایم شانه به شانه و هم رکاب با ملتهای نوخاسته جلو برویم... همین معایب اخلاقی و امراض روانی ما بوده است» (ص 274). وی کتاب را با خلقیات پسندیده ایرانیان شروع میکند و از جمله به علاقمندی ایرانیان به علم و دانش، و از بزرگواری اولین پادشاهان ایران سخن میگوید و به نقل از هرودوت مینویسد «ایرانی مجاز نیست از چیزی که عملش قبیح و غیرمجاز باشد سخن براند و در نظر آنها هیچ چیز شرم انگیزتر از دروغ گفتن نیست...» (ص 274).
جمالزاده صفات ناشایست را مختص ما ایرانیان نمیداند و میگوید: «بیشتر مردم دنیا همین حال را دارند و اگر اثرات تربیت عالمانه و عاقلانه مستمر و طولانی در میان نباشد و ترس از قانون و مواخذه هم برطرف گردد چه بسا ابلیسهای آدم رویی که نقاب از صورتشان خواهد افتاد...» (ص 274). اما در مقابل خلقیات ناشایست که خودمان میدانیم یا دیگران (خارجی ها) درباره ما میگویند جمالزاده پیشنهاد میکند به جای تجاهل و تغافل، یا انکار و تلافی، راه «تعقل» را انتخاب کنیم. او مینویسد «کسی که گوش شنوا و ذهن منصف برای شنیدن مرض و معایب خود نداشته باشد هرگز به درجه کمال نخواهد رسید...».
جمالزاده آرای مختلف درباره خلقیات ما ایرانیان را به چهاردسته تقسیم میکند: «اقوال قدیمیها از یونانیان و رومیان و امثالهم»، «غیرفرنگی ها از ترک و عرب و تاتار»، «فرنگی ها» و «خود ایرانیان». سپس اقوال همه را در این کتاب آورده است و اذعان دارد که «بدگویی هایشان به خوبیهایی که گفته اند میچربد». مثلا چند بیت از شاعر عرب آورده که ایرانیان «نه ادب دارند و نه حسب و نه عهد و پیمان سرشان می شود». یا از قول یک صاحب منصب ترک نقل می کند که «ملت فارس را بداخلاقی به نام دین، زبون ساخته است ... دخانیات و تریاک و سایر زهرهای خواب آور مردم این مملکت را به حال یک گله استخوان و اسکلت متحرک درآورده است ... فارسها بسیار دروغگو و دزد هستند» (ص 276). هر چند جمالزاده چندین مرتبه در طول کتاب تأکید میکند که «ممکن است برخی از صفات بدی که به ما نسبت دادهاند درست نباشد» و «تعهد نکرده است که به اظهار نظرهای مختلفی که درباره ایرانیان شده جوابی بدهد» (ص 277)، اما به قول جلال متینی «عده قابل توجهی از خوانندگان کتاب... ممکن است انتظار داشته باشند مولفِ کتاب لااقل در برخی از موارد، بی تفاوت از کنار اظهارنظرهای صد در صد نادرست و خصمانه نسبت به همه ایران نگذشته باشد...». به عنوان نمونه می توان در پاسخ به آن شاعر عرب یادآوری کرد که اعراب در «دوران جاهلیت و حتی در دوران طلایی کشور گشایی های اسلامی» کارهایی کردهاند که بیشتر موجب سرافکندگی است تا افتخار. یا از آن صاحب منصب ترک پرسید که با چه تعداد فارس در ارتباط بوده که به این نتیجه رسیده است که «فارس ها بسیار دروغگو و دزد هستند»؟ در انتها متینی میافزاید که «محمدعلی جمالزاده در تاریخ ادب معاصر ایران با نگارشِ کتابِ «یکی بود یکی نبود» در متجاوز از شصت سال پیش جاودانه گشته است» و این انتقادات چیزی از ارزش او نمیکاهد.