نویسنده: نامعلوم
این مقاله در 27صفحه اسناد مربوط به چگونگی اجرای عدالت در دوران قبل از انقلاب مشروطه که در کتاب «وقایع اتفاقیه» ارایه شده را بررسی میکند. این کتاب به کوشش سعیدی سیرجانی در 732صفحه چاپ شده است.
مقاله با مروری بر مخالفتهای روحانیونِ مشروعه خواه، به رهبری شیخ فضل الله نوری، با تشکیلات نوین عدلیه و دادگستری که توسط مشروطه خواهان ارایه شده بود، آغاز می شود. محوریتِ این مخالفتها آن بود که «قوانین دوره مشروطه چون با قوانین اسلام مغایرت دارد، نه دارای ارزش قانونی است و نه لازم الاجراست» (ص 135)، یا «مسلمانان برای حل و فصل دعاوی خود باید منحصرا به «قضات شرع» که مامور اجرای «قسط اسلامی» هستند مراجعه کنند» (ص 136).
نویسنده کتابِ «وقایع اتفاقیه» در مقدمه در مورد اهمیت اقلیم فارس برای پادشاهی بریتانیا در زمانه «جوش تسلط انگلیس بر شبه قاره هند» مینویسد و اینکه چگونه نماینده انگلیس در شیراز، یک نسخه از گزارشهای ارسالی خود برای وزارت خارجه انگلیس را در دفتر شخصی خود می نوشته و این دفتر شخصی به دست نویسنده رسیده و مبنای تالیف کتاب «وقایع اتفاقیه» شده است. نویسنده کتاب مدعی است «پیش از مشروطیت از اجرای عدالت در ایران خبری نبوده است» (ص 139). وی در مقدمه کتاب، جهل و بی خبری مردم را در دوره ناصری و مظفری به نقد می گیرد که «برای او [شاه] رابطه خاصی با خدا قایل شده و با تأویل غلطی از «تُعِزُّ من تشاء» قدرت او را نوعی قدرت الهی پنداشته» و اظهار میکند که شاه و حکّام و زیردستانش با تکیه بر همین قدرت می توانستند «رعیت را یعنی امثال بنده و شما را، بزند، بفروشد و بکُشد.» (ص 139). فروش و کشتار رعیت به دست پادشاه مقدمهای میشود برای ادامه مطالب این مقاله که شرحی از شکنجههای نیروهای حکومتی بر مردم فارس است.
«وقایع اتفاقیه» نمونه های فراوان و دردناکی از ظلمهای حکّام فارس بر مردم را میشمارد و عکسالعمل شاه را این گونه بیان می کند: «همین قدر که نظم ولایت فارس را میدهید و مالیات خود را به وقت و زود میرسانید و باقی ندارید ما را کفایت است» (ص 140). به این ترتیب دست حکام محلی برای هر نوع جبر و خونریزی، به خصوص در ولایات دور دست، مادامی که مالیات به موقع به شاه برسد، باز بود.
نمونه های زیادی از انواع مجازات رایج در ولایات فارس (در بازه زمانی 1291-1322 هجری قمری) در این کتاب آمده است که از آن جمله می توان به زنجیر کشیدن، سوار الاغ کردن و در شهر گرداندن، توسری و تودهنی زدن، پای برهنه در کوچه کشاندن، ممانعت از خوابیدن و چوب زدن اشاره کرد:
«دیگر آن که سربازهای فوج افشار که سپرده به اردشیرخان سرتیپ است به جهت مواجب نُه ماهه آنها که نرسیده است شب هنگام درب منزل حکومت جمع شده بودند، داد و فریاد زیاد کرده بودند. حکومت سلاطین آنها را گرفت، دو سه نفر از آنها را چوب زیادی زدند و مابقی را حبس نمودند».
(ص 96 از وقایع اتفاقیه)
در ادامه نویسنده برخی از شکنجههای مرسوم در فارس را به تصویر میکشد، که یادآور شرح تعذیبهای فوکو در کتاب «مراقبت و تنبیه» است. بریدن و سوراخ کردن گوش، بریدن دست و انگشتان، تراشیدن ریش، پی بریدن (از پاشنه پای انسان)، دوختن دهان و مهار زدن، اخته کردن، دم توپ گذاشتن، گچ گرفتن فرد تا مرگ، شرحه شرحه کردن، کشتن و شقه کردن، و سر بریدن از جمله مجازاتهای نوشته شده در این کتاب (همراه با ذکر نمونه های فراوان) است. نویسنده همچنین مجازات زنان را نیز از قلم نمیاندازد. تنبیههایی نظیر تراشیدن موی سر، سربرهنه در بازار گردانیدن، گلیم پیچ کردن و کتک زدن از جمله شکنجههای رایج برای زنان بود. نکته مهم این است که این مجازاتها نه براساس قاعده و قانون مشخص، بلکه براساس میل و نظر حاکم منطقه اجرا میشد و رعیت عملا جایی برای دادخواهی از ظلم حکام نداشت.
نویسنده بیان میکند که در آن روزگار «خیلی از علما کم شان شدهاند و از طرف حکومت هیچ اعتنایی به آنها نمی شود» (ص 152) و به این ترتیب، نهاد دینی هم جایگاه خود را به عنوان مامن و آرامش مردم تا حدودی از دست داده بود. اما علیرغم این همه مجازاتهای سخت و گاهی وحشیانه، نویسنده مدعی است که «شیراز و فارس در آتش بی نظمی میسوزد». چنین مجازاتهای بی منطق و ظالمانهای در اطراف و اکناف ایران شاید توجیهی باشد بر اینکه چرا مردم از جای جای ایران در انقلاب مشروطه مشارکت داشتند.