نویسنده: نامعلوم
این مقاله کوتاه با مقدمهای بر مخالفتهای محمدعلی شاه با مشروطه خواهان و همراهی برخی روحانیون صاحب نفوذ، نظیر شیخ فضل الله نوری و سید ابوطالب موسوی زنجانی، آغاز می شود. در خصوص مخالفتهای محمدعلی شاه با مشروطه چنین ذکر شده که «این مرد در دوران سلطنت کوتاه خود، دست در دست روحانیون و علمای ضد مشروطه به رتق و فتق امور مملکت می پرداخت و در این کار تا بدانجا پیش رفته بود که به قول معروف حتی بی اجازه علما آب هم نمیخورد» (ص 502). در واقع نویسنده قصد دارد نشان دهد که مخالفت شاه با مشروطه در کنفِ حمایتِ روحانیون به شکل واقعی خود رسید. این در حالی بود که برخی روحانیون مثل سید زنجانی مال و مکنت زیادی داشتند و از این لحاظ قابلیت حمایت از شاه را داشتند. نویسنده سیاهه کوتاهی از اموال سید زنجانی را در مقاله خود گنجانده است.
در ادامه نویسنده هشت نمونه از استخاره های محمدعلی شاه و پاسخهای سید زنجانی را ذکر میکند. این استخاره ها موضوعات گوناگونی، از ختنه کردن ولیعهد تا استعفا از سلطنت، را شامل می شود. نمونه استخاره محمد علی شاه در مورد به توپ بستن مجلس و پاسخ سید زنجانی به صورت زیر است:
«بسم الله الرحمن الرحیم، پرورده گارا، اگر من امشب توپ به در مجلس بفرستم و فردا با قوه جبریه مردم را اسکات نمایم خوب است و صلاح است، استخاره خوب بیاید، و الّا فلا، یا دلیل المتحیرین یا الله».
ص 504
جواب:
«قل لا تخافا اننی معکما اسمع و اری فأتیاه فقولا له انا رسولا ربک فارسل معنا بنی اسراییل، حکم خداوندی به حضرت موسی و حضرت هارون علیهم السلام شد بروید نزد فرعون و بگویید ما فرستاده خدا هستیم بسوی تو، بنی اسراییل همراه ما آزاد کن. سابق آیه هم می فرماید: نترسید ما با شما هستیم کارها را می بینیم حرفها را می شنویم این کار باید اقدام بشود، غلبه قطعی است اگر چه زحمت در اول داشته باشد.»
(همان)
همچنین نمونه هایی از استخاره برای تغییر وزرا هم آمده است:
«میرزا حسن خان مشیرالدوله را از وزارت علوم تغییر بدهم؟» که پاسخ آمده «هیچ عیب ندارد». جالب اینکه در مورد «میرزا حسین خان مؤتمن الملک را از وزارت تجارت تغییر بدیم؟» پاسخ آمده که «عجالتا باقی بماند بهتر است» (ص 506) و این گونه وزرای مملکت عزل و نصب می شدند!
نویسنده: علی اکبر شهابی
این مقاله، بخش دوم از مقاله مفصلی است که در شماره قبل، آموزش و پرورشِ به سبک قدیمی را در ایران بررسی کرده بود. به طور خلاصه میتوان گفت:
آموزش قدیم در سه دوره مقدماتی، سطح و خارج انجام می شد. آموزش دوره مقدماتی بر یک مکتبدار یا آخوند استوار بود و دانش آموزان دروس را از بیانات وی و نه از طریق مطالعه کتاب میآموختند. پس از آن شاگردان به دوره «سطح» می رفتند و در آنجا به سلیقه و اختیار خود استاد انتخاب می کردند. مواد عمدهای که در این دوره تدریس میشد عبارت بودند از: «متون مفصلتر صرف و نحو و علم اِعراب، یک دوره منطق، معانی و بیان و بدیع، فقه و اصول، معقول، ریاضیات و هندسه و هیأت، علم تفسیر و کلام و گاهی طب ابوعلی سینا (قانون)» (ص 434). کلاسهای این دوره در حجره یا بعضا در منزل استاد برگزار می شد. مثلا نویسنده بیان می کند که در دوره درس ادبیات عربی و فارسی، از کلاسهای مرحوم میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری بهره برده است. نویسنده بیان می کند که:
«برخی از طلاب فاضل که خود در درجهای بالاتر اشتغال به تحصیل می داشتند و از معلومات کافی و بیان وافی به مقصود، در رشته هایی که تمام کرده بودند بهره می داشتند، در یکی از آن رشته ها برای طلاب ابتدایی در درس، حوزه تدریسی ترتیب می داد».
ص433
و به این ترتیب اگر کلاس درس ایشان مورد اقبال دانشجویان قرار می گرفت به تدریس ادامه می دادند. نویسنده نام برخی از کتابهای درسی متداول را هم ذکر کرده است. نکته جالب اینکه «در دوره سطح، تمام توجه استاد و شاگرد به متون و سطح کتابهای درسی می بود و به همین جهت این دوره به دوره سطح یا سطوح شهرت یافته است، برخلاف دوره مقدماتی و دوره خارج که در هر دو توجه شاگرد به بیان و تقریر استاد می بود» (ص435). همچنین در دوره مقدماتی، شاگردان مبلغ مختصری به معلم پرداخت می کردند. اما در دوره سطح «علاوه بر این که طالبِ علم وجهی برای تحصیل به کسی نمی پرداخت، عموما از موقوفات مدرسه ای که در آن ساکن می بود ماهیانهای دریافت میکرد». به طور کلی «آموزش در این دوره ]دوره سطح[ مجانی بود و طلاب مسکن و ماهیانه داشتند» (ص 435). با این وجود «زندگی بیشتر طلاب در نهایت محقری و قناعت در خوراک و پوشاک و لوازم ضروری برگزار می شد». نویسنده همچنین در خصوص سلوک مدرسان و مربیان مینویسد: «برخی از مدرسان، چون خود نمونه ای از مردم وارسته و پرهیزکار می بودند گفتار و رفتارشان بهترین سرمشق برای شاگردان می بود» (ص 436). در این مورد، نویسنده داستان یکی از اساتید وارسته حوزه که از به طور مستقیم از زبان پدرش شنیده را نقل کرده است.
طلاب شب و روز خود را به سه بخش تقسیم می کردند: یک بخش مربوط به مطالعه و حضور در کلاسها و مباحثه با هم درسان، بخش دوم اعمال و عبادات دینی و لوازم زندگی، و بخش سوم برای خواب و استراحت بود. «هر محصل به طور متوسط هر هفته سه درس و از میان همدرسان، یک هم مباحثه برای خود انتخاب می کرد» (ص 440). نویسنده به نقش مهم «هم مباحثه» در درک بهتر موضوعات اشاره دارد. همچنین از دفتری با نام «جُنگ» سخن می گوید که «طلابِ با ذوق و پژوهنده... آنچه را در مجالس و محافل علمی و ادبی یا در حوزه درس می شنیدند و سزاوار ضبط می دانستند در آن یادداشت می کردند» (ص 440). شاگردانِ ساعی هر شب پس از مطالعه مباحث تدریس شده همان روز، دروس آتی را هم پیش مطالعه می کردند. این افراد معمولا 3-4 ساعت قبل از طلوع آفتاب بیدار شده و مطالعه را آغاز می کردند چه اینکه معتقد بودند در وقت سحر «فکر و تن در نتیجه رفع خستگی به وسیله خواب و این که نه در حال سیری و سنگینی از خوردن غذا و نه در حال گرسنگی و سستی از نخوردن غذا هستند و از طرفی در آن ساعت آرامش کامل وجود دارد، از هر جهت آماده برای مطالعه و درک مطالب می باشند» (ص 442). جالب اینکه کار بحث و تحصیل علم در حجره ها از اذان صبح شروع میشد.
عده بسیاری پس از مطالعه دوره سطح، به دلایل مالی یا عدم علاقه، تحصیلات خود را خاتمه داده و وارد فعالیتهای اجتماعی (کشاورزی، بازرگانی و ...) یا امور دینی می شدند. عده کمی هم وارد دوره «خارج» می شدند. «این دوره را از آن جهت «خارج» نامیدهاند که تدریس استاد از روی متن کتابی، چنان که در دوره سطح معمول بود، انجام نمی یافت، بلکه خارج از کتاب، مسأله یا موضوعی در فقه استدلالی یا در اصول عنوان میشد و استاد پیرامون آن، چند روز و گاهی چند ماه، ...، مطالبی از خارج بیان می کرد...» (ص 443). دوره خارج فقط در شهرهای بزرگ برگزار می شد و مهمترین مراکز آن نجف و قم بود. طلابی که علاقه مند به رسیدن به درجه اجتهاد بودند حتما در دوره یکی از علمای این شهر شرکت می کردند. محل تدریس دوره خارج معمولا در مساجد بود و شاگردان زیادی (گاهی حدود 300 نفر) شرکت میکردند. استاد هر روز 2-3 ساعت پیرامون موضوعی صحبت می کرد و شاگردان شب هنگام حاصل آن مباحث و احیانا مطالعات خود در رد یا قبول آن را یادداشت می کردند. نویسنده به عنوان نمونه آخوند ملاکاظم خراسانی را بیان می کند که کلاسهای خارج فقه او به قدری مفید و موثر بود که حدود چهار هزار نفر فقط از درس ایشان به درجه مسلم اجتهاد رسیدند. لازمه نیل به درجه اجتهاد این بود که فرد بر چهار رکن فقه شیعی (قرآن، سنت، عقل و اجماع) احاطه کامل داشته باشد. طلبه های ساعی و باهوش می توانستند آن را در سه یا چهار سال به پایان برسانند؛ اما «بَطَله» (به تعبیر مقاله) ممکن بود سالها در این کلاسها بمانند و به جایی هم نرسند.
شرط فراغت از دوره اجتهاد، انجام «رساله اجتهاد» به صورتی پرمایه و محققانه بود. در صورت قبول رساله، استاد پشت رساله را متنی نوشته و امضا می کرد که اجازه نامه اجتهاد بود. «معمولا اجازه نامه ها به حمد و ستایش خدا و پیغمبر و ائمه هدی آغاز می شد و آنگاه از این که صاحب رساله بر اثر جد و جهد و مراقبت در کار تحصیل، مورد عنایات و الطاف الهی قرار گرفته و به درجه عالیه ای از علم نایل شده که می تواند احکام دین را از مدارک اولیه استنباط کند از این پس باید به علم اجتهادی خود عمل کند و دیگر تقلید از دیگران بر وی روا نیست ... در آخر هم خواهش می کرد که همیشه استاد را به دعای خیر شاد کند» (ص 448).